تفسير / گرايش ها و روش هاى تفسير: بررسى مصطلحات روش، گرايش، منهج، اتجاه، لون، مدرسه، مكتب و مذهب
در تفسير پژوهى كنونى مصطلحات متعددى همچون «گرايش»، «روش»، «اتجاه»، «منهج»، «مدرسه»، «مكتب»، «لون»، و «مذهب» به كار مى روند كه لازم است در آغاز معناى آن ها روشن شود. اين مصطلحات در تاريخ تفسير سابقه نداشته و همه آن ها در تفسير پژوهى دوره معاصر رواج يافته اند.به رغم تلاش هايى كه براى منضبط ساختن دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 37اين مصطلحات صورت پذيرفته، همچنان به سبب برداشت هاى متفاوت از آن ها، بعضاً تعاريف متعدد و متنوعى از اين مصطلحات به دست داده شده يا احياناً به جاى يكديگر به كار مى روند. افزون بر اينكه مرزبندى روشن و مقبول همگان ميان آن ها صورت نگرفته است.[1] به نظر مى رسد مهم تر از تلاش براى توافق نظر محققان بر تعريف واحدى از هريك از اين مصطلحات، آن است كه محققان با كاربردهاى مختلف هريك از آن ها آشنا شوند و به معناى مورد نظر هريك از صاحب نظران مطرح در حوزه تفسيرپژوهى توجه كنند تا از سوء فهم ها، نزاع ها و نقد و جرح هاى بى حاصل اجتناب شود.در ادامه مقاله، گزارشى از تعاريف و برداشت هاى مختلف تفسيرپژوهان از اين مصطلحات مى آيد.پيشينه:
نخستين رويكرد به تفسير پژوهى و بحث و بررسى درباره روش ها و گرايش هاى مفسران به شيوه جديد از سوى ايگناس گلدزيهر (1850 - 1921 م.) مستشرق مجارستانى الاصل بوده[2] و پيش از آن آثار مسلمانان عمدتاً مشتمل بر مباحثى درباره طبقات مفسران و طبقه بندى تفاسير و معرفى اجمالى آن ها بوده است. كتاب گلدزيهر را عبدالحليم نجار در سال 1954 ميلادى با عنوان مذاهب التفسير الاسلامى به عربى ترجمه كرد و براى اولين بار عنوان «مذهب تفسيرى» براى معرفى گرايش و رويكرد در تفسير به كار گرفته شد. در همين دوره امين خولى از كتاب گلدزيهر با عنوان اتجاهات التفسير ياد كرده[3] و اين احتمالا نخستين كاربرد واژه «اتجاه» درباره تفسير بوده است. اين كتاب هم از نظر روش بحث و هم از نظر گشودن باب تفسير پژوهى اثر فراوانى بر آثار پس از خود داشته است.[4]پس از كتاب مذاهب التفسير الاسلامى، در مناطق عربى اسلامى به ويژه در مصر نهضت تفسيرپژوهى با شيوه اى جديد آغاز و كتاب هاى فراوانى درباره گرايش هاى تفسيرى و مناهج و رويكردهاى مفسران تدوين شدند.در ايران نيز در سه دهه اخير آثار فراوانى اعم از كتاب، مقاله و پايان نامه ها در حوزه تفسيرپژوهى و عمدتاً با عناوين مبانى، روش ها و گرايش هاى تفسيرى يا درباره معرفى روش تفسيرى يك مفسر رقم خورده و تلاش هاى مؤثرى در جهت شناخت دقيق روش ها و گرايش هاى تفسير و مفسران و نيز معرفى مكاتب تفسيرى صورت پذيرفته است.گرايش يا اتجاه:
از مصطلحات رايج در موضوع تفسير پژوهى «گرايش تفسيرى» يا «اتجاه تفسيرى» است كه درباره آن تعابير و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 38تعاريف متفاوتى بيان شده است. «گرايش» به معناى ميل، خواهش و رغبت[5] است و معادل آن در عربى واژه «اتّجاه» است.[6] در عرف قرآن پژوهى نيز «گرايش تفسيرى» دلالتى تقريباً برابر با مصطلح «الاتجاه التفسيرى» دارد، جز اينكه در پژوهش هاى محققان عرب زبان مصطلح «اتجاه تفسير» اغلب در مورد گرايش هاى مفسران معاصر اطلاق شده و كتاب هاى تأليف شده با عنوان «الاتجاه التفسيرى» عمدتاً به معرفى همين گرايش هاى معاصر محدود شده اند. همانند اتجاهات التجديد فى تفسيرالقرآن الكريم از محمد ابراهيم شريف، اتجاهات التفسير فى العصر الحديث از عبدالمجيد عبدالسلام المحتسب كه بعداً با عنوان اتجاهات التفسير فى العصر الراهن منتشر شده، و اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر از فهد رومى. در پژوهش هاى پژوهشگران عرب زبان، اصطلاح «اتجاه تفسير» بيشتر درباره گرايش هاى تفسيرى معاصر و به ندرت درباره گرايش هاى تفسيرى پيشين همچون گرايش اخباريان، نحويان و معتزله به كار رفته است.[7]محمد ابراهيم شريف اتجاه را اساساً مجموعه اى از آرا، افكار، نظريات و مباحثى مى داند كه نسبت به ساير آرا و انديشه ها، روشن تر و برجسته تر سراسر يك تفسير را فرا گيرند و بر ساير نظرها و انديشه ها غلبه يابند[8]؛ مانند اين گرايش كه در گذشته برخى مفسران اِعمال فكر و اجتهاد را در تفسير آيات نمى پذيرفته اند و بر اين اساس و اتجاه به گردآورى روايات تفسيرى مى پرداخته و هيچ آيه اى را خارج از چارچوب روايات، تفسير نمى كرده اند. اين رويكرد در تفسير را گرايش يا اتجاه مأثور خوانند. در مقابل اين گرايش، گرايش تفسير به رأى (تفسير اجتهادى) قرار دارد كه انديشه و نظر و استنباط را در تفسير دخالت مى دهد. صاحبان اين گرايش كه از يك سو معتقدند قرآن كريم نازل شده است تا همگان آن را بفهمند و معانى آن را استنباط كنند و از سوى ديگر بر اين باورند كه تفسير كامل قرآن از معصوم به ما نرسيده است، مى گويند: اگر به همه آداب و شرايط تفسير عمل شود مى توان تفسير صحيح و نوى از آيات قرآن فراتر از سطح پيروى از روايات، ارائه داد.[9]اين دو گرايش اساسى و رودررو در طول تاريخ تفسير پا به پاى هم به پيش آمده اند، با اين حال هيچ گاه تقابلى كامل نداشته اند، بلكه در هر دوره اى طرفداران هريك از اين دو گرايش از گرايش مقابل خود نيز بهره مى گرفته اند، چنان كه صاحبان گرايش تفسير به مأثور گاه مقدارى از انديشه عقلى و اجتهادى در تفسير بهره دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 39مى جسته اند و در مقابل، اصحاب گرايش اجتهادى نيز بعضاً از روايات تفسيرى بهره مى گرفته اند، بنابراين مراد از گرايش اثرى (مأثور) يا گرايش عقلى و اجتهادى، گرايش غالب است نه گرايش تام و كامل. سپس به تدريج در سايه اين دو گرايش اصلى در تفسير، جريان هاى فكرى و گرايش هاى متنوع ديگرى چون گرايش لغوى و فقهى پديد آمدند.[10]محمد ابراهيم شريف همچنين درباره ويژگى اتجاه تفسيرى مى گويد كه در اتجاهات تفسير، گرايش فكرى مفسر كه محصول فرهنگ عصر خودش است و نيز مقدار اثرپذيرى مفسر از آن فرهنگ انعكاس مى يابد؛ اما اين گرايش هاى عصرى هيچ گاه مفسر را از چارچوب اتجاهات غالب در تفسير خارج نمى سازند؛ مثلا تفسير ادبى يك گرايش اصلى و غالب در تفسير است كه از سده نخست هجرى تاكنون وجود داشته است، و در دوره معاصر، گرايش تفسير ادبى جديد نيز ـ به عنوان يك گرايش اصلى ـ قبل از آنكه به قرآن كريم به عنوان كتاب دين بنگرد آن را به عنوان يك متن ادبى مورد مطالعه قرار مى دهد؛ اما داخل اين اتجاه تفسير جريان ها و گرايش هاى خُردى مانند گرايش لغوى ـ بيانى بنت الشاطى، گرايش تأثيرى ـ ذوقى سيد قطب و عبدالكريم خطيب و گرايش روانشناختى امين خولى و عبدالوهاب حموده وجود دارند؛ اما هيچ يك از اين صبغه ها و خرده گرايش ها، خارج ازچارچوب تفسير ادبى معاصر نيست.[11]هدى ابوطبره، در تعريف اتجاه گويد: اتجاهات تفسيرى عبارت اند از شاخصه ها و ويژگى هايى كه موجب تمايز تفاسير از يكديگر مى شوند و اين شاخصه ها تابع تمايلات و گرايش هاى پيشين مفسرند و با جهت دادن به تفسير وى اثر گرايش هاى فكرى مفسر را هم در تفسير آشكارا نشان مى دهند.[12]تعريف ديگرى كه بيشتر مورد پسند محققان قرار گرفته از فهد رومى است. به نظر وى اتجاه تفسيرى همان هدفى است كه مفسر در تفسير خود به آن روى مى آورد و در تفسيرنگارى آن را نصب العين خود قرار مى دهد.[13]در تفسير پژوهى هاى فارسى نيز تعاريف نزديك به تعاريف مذكور ديده مى شوند. بعضى با تأييد تعاريف پيشين مى نويسند: مى توان اتجاهات تفسيرى را به مفسران نسبت داد و آن را به گرايش خاص مفسران كه بر اثر افكار و عقايد يا تخصصى علمى يا مكتب تفسيرى آنان در تفاسيرشان رخ نموده تعريف كرد؛ براى مثال مفسر اشعرى مذهبى كه به تفسير آيات قرآن مطابق عقايد اشعرى مى پردازد اتجاه اشعرى دارد و مفسرى كه در چارچوب عقايد معتزله به تفسير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 40مى پردازد اتجاه تفسيرى اش اعتزالى است؛ همچنين مفسرى كه اهتمامش به تفسير از آيات الاحكام است داراى اتجاه فقهى و آن كه گرايش به مسائل كلامى دارد داراى اتجاه كلامى است و به همين ترتيب اتجاه روايى و اجتهادى و ... به وجود مى آيد.[14]محققى ديگر مى نويسد: مراد از گرايش تفسير، صبغه ها و لون هاى مختلف تفسير قرآن است كه گاهى با عناوينى چون تفسير كلامى، تفسير تربيتى، تفسير اخلاقى و ... معرفى مى شود. اين صبغه ها با گرايش هاى ذهنى و روانى مفسر ارتباط تنگاتنگ دارند[15]؛ به عبارت ديگر، گرايش هاى تفسيرى همان سمت و سوهايى اند كه ذهن و روان مفسر در تعامل با اوضاع و مسائل عصر خود بدان ها تمايل دارد؛ به طور مثال، در حالى كه مهم ترين دغدغه هاى فكرى يك مفسر تربيت معنوى انسان هاست، بزرگ ترين دلمشغولى مفسر ديگر مبارزه با حكومت جور و ايجاد جامعه اى اسلامى با حكومتى دينى است. به طور قطع تفسير اين دو مفسر در عين دارا بودن نقاط مشترك فراوان، هريك جهت گيرى خاص خود را دارد، حتى اگر منابع تفسير نزد آن دو يكسان باشند؛ همچنين مفسر متخصص در علم كلام به سمت تفسير كلامى مى رود و مفسر علاقه مند به طرح مسايل اجتماعى و تحولات زمانه به سمت انواع تفسير عصرى گرايش مى يابد[16]، بنابراين بسيارى از اوصافى كه براى تفسير ذكر مى شوند نشان گرايش خاص مفسرند؛ اوصافى چون كلامى، تاريخى، هدايتى، وعظى، علمى و اجتماعى.تعاريف ياد شده تفاوت هايى با يكديگر دارند؛ مثلا برخى از آنچه محمد ابراهيم شريف به عنوان اتجاه معرفى كرده از نظر ديگران روش و منهج تفسير است[17]، بنابراين نكته حائز اهميت تعريف روش يا منهج و بيان تفاوت اتجاه با منهج است.روش يا منهج:
روش در لغت به معانى متعددى آمده است؛ از جمله طرز، طريقه، گونه، شيوه، اسلوب[18] و چگونگى انجام دادن كارى.[19] اين واژه در تفسير پژوهى معادل واژه عربى «منهج» به كار مى رود.براى منهج (به معناى راه پيدا و گشاده)[20] در اصطلاح تفسير پژوهى تعاريف متعددى بيان شده و گاه بين روش و گرايش خلط شده و آنچه را كه يك محقق روش ناميده محقق ديگر آن را گرايش معرفى كرده است.[21]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 41محمد ابراهيم شريف با بيان اينكه بعضى از پژوهشگران و متخصصان ميان دو اصطلاح «منهج» و «اتجاه» تفسيرى خلط كرده و آن دو را به جاى يكديگر و احياناً هر دو را بر يك مفهوم اطلاق كرده اند مى گويد: «اتجاه تفسيرى» بر مجموعه اى از آرا و انديشه هاى معين كه در چارچوب نظرى واحد به هم پيوند مى خورند دلالت كرده كه هدف معينى را نشانه مى روند، در حالى كه «منهج تفسيرى» وسيله و ابزارى است كه غايت و غرض يك گرايش را محقق ساخته و ظرفى است كه انديشه هاى يك گرايش را در خود جاى مى دهد. وى همچنين با تأكيد بر اينكه مناهج تفسيرى جديد جايگاهى براى بروز و ظهور گرايش هاى جديد تفسيرى اند، همه گرايش هاى تفسيرى همچون گرايش هدايتى، ادبى، علمى و شاخه هاى آن ها در تفسير را برخاسته از اين 4 منهج مى داند:1. منهج سنتى قديم (تفسيرترتيبى)، كه همه گرايش هاى تفسيرى متقدم و متأخر اعم از كلامى، ادبى، فقهى و... در آن جاى مى گيرند. 2. منهج موضوعى كه مفسر موضوع معينى از قرآن را انتخاب كرده و با گردآورى آيات مرتبط با آن به تبيين آن موضوع مى پردازد. 3. تلفيق دو منهج سنتى قديم (ترتيبى) با موضوعى، كه در دوره معاصر بعضى از مفسران از اين منهج مدد گرفته اند. 4. منهج مقال تفسيرى. در اين منهج مفسر درباره انديشه يا نظريه خاصى سخن گفته و از آيات شريف قرآن براى تأييد آن انديشه يا نظريه بهره مى گيرد.[22]هدى ابوطبره چند تعريف از منهج را گزارش كرده و به نقد و بررسى آن ها پرداخته است. وى در نهايت منهج تفسير را راه و روشى مى داند كه مفسرِكتاب خداى متعالى با گام هايى منظم آن را طى مى كند تا در محدوده انديشه هاى مورد نظر خود آيات قرآن را تفسير كند؛ يعنى انديشه هاى خود را بر تفسير تطبيق دهد و در خلال تفسير آن ها را آشكار سازد.[23]به گفته محققى ديگر، شيوه تفسيرى خاصى است كه مفسر بر اساس افكار و عقايد و تخصص علمى يا مكتب تفسيرى خود در تفسير آيات قرآن به كار مى گيرد.[24]در تعريفى ديگر روش، امرى فراگير دانسته شده كه مفسر آن را در همه آيات قرآن به كار مى گيرد و اختلاف در آن باعث اختلاف در كل تفسير مى شود و اين صرفاً در حوزه منابع و مستندات تفسير ديده مى شود[25]، بر اين اساس آنچه منهج يك تفسير و مفسر را تعيين مى كند نوع منابع مورد استفاده آن مفسر است و اختلاف در منابع تفسير اختلاف در مناهج و روش هاى تفسير را در پى خواهد داشت. با در نظر گرفتن دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 42منابع تفسير، مناهج كلى و اساسى ذيل پديد خواهند آمد: تفسير مأثور يا منهج اثرى، تفسير عقلى و اجتهادى يا منهج اجتهادى، تفسير قرآن به قرآن و منهج شهودى (فيضى اشراقى).[26] در اين تعريف، از تفسير علمى كه مفسر با تكيه بر يافته هاى علم تجربى به تفسير مى پردازد ياد نشده است كه آيا در حوزه مناهج و روش هاى تفسيرى قرار مى گيرد يا گرايش هاى تفسيرى.مكاتب تفسيرى:
از مصطلحات رايج در تفسير پژوهى مصطلح «مكاتب تفسيرى» است. از اين مصطلح نيز تعاريف و برداشت هايى گوناگون ارائه شده است. «مكاتب» جمع «مكتب» است و مكتب در لغت به چند معنا از جمله مدرسه آمده است؛ همچنين به مجموع انديشه ها و افكار يك استاد كه در جمعى نفوذ يافته، يا شايع شده باشد، مكتب آن استاد گويند.[27] اين مصطلح در تفسير پژوهى به زبان فارسى كاربرد دارد و معادل مصطلح «مدارس تفسير» به شمار مى آيد كه در تفسيرپژوهى عرب زبانان رايج است، چنان كه گويند: «مدرسة التفسير بالمأثور والمنقول» و «مدرسة التفسير بالمعقول»[28] و «مدرسة مكة» و «مدرسة المدينة».[29]«مدارس» نيز جمع «مدرسه»، در لغت به معناى محل تعليم و تعلم، و در اصطلاح دانشمندان علوم بر گروهى از فيلسوفان، دانشمندان و پژوهشگران اطلاق مى شود كه مكتب معينى را به ميل خود پذيرفته و قائل به نظريه مشتركى باشند.[30] اين تعريف را مى توان عبارت ديگرى از همان تعريف مكتب دانست. در واقع آنچه كه يك گروه از دانشمندان را كنار هم جمع مى كند و در مجموعه يك مدرسه قرار مى دهد همان ديدگاه و روش مشترك است. هنگامى كه درباره دانشمندى مى گويند «از فلان مدرسه است» يعنى متمايل و معتقد به ديدگاه و مذهب آن مدرسه است.[31]در عرف تفسير پژوهى مقصود از مدرسه تفسيرى و مكتب تفسيرى يك چيز است كه اولى در زبان عربى و دومى در زبان فارسى رايج است و هر دو مصطلح به معناى ديدگاهى اند در چگونگى تفسير قرآن كه در ميان گروهى شيوع يافته و پذيرفته شده باشد يا بر گروهى از مفسران اطلاق مى شود كه در كيفيت تفسير قرآن ديدگاه و روش مشتركى داشته باشند.[32]نكته قابل توجه آنكه در گذشته معمولا منطقه جغرافيايى از مؤلفه هاى شكل گيرى مدرسه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 43يا مكتب تفسير بوده است؛ به اين معنا كه مفسران ساكن در يك منطقه جغرافيايى ديدگاه و روش استادى در آنجا را پذيرفته و يك مدرسه تفسير پديد مى آوردند و از همين رو عنوان «مدرسه تفسير» غالباً به نام مكان اضافه مى شد؛ همچون مدرسه تفسير مكه، مدينه، كوفه، بصره، شام[33] و اندلس.[34] از آنجا كه محور يك مدرسه يا مكتب تفسير وجود استادى مؤثر در يك منطقه است گاه عنوان «مدرسه» را به نام استاد مدرسه اضافه مى كنند؛ مانند «مدرسه تفسير ابن عباس» يا «مدرسه تفسير ابن مسعود».[35] گاه نيز عنوان مدرسه به گرايشى در تفسير اطلاق شده است؛ مانند «المدرسة العقلية الاجتماعية»، «المدرسة العلمية فى التفسير»، «المدرسة التربوية الوجدانية»[36] و «المدرسة اللغوية».[37]بعضى محققان عنوان «مكاتب تفسيرى» را تعميم داده و افزون بر تعريف ياد شده آن را بر مطلق نظريات و روش هاى تفسيرى كه تاكنون در تفاسير مدون و معروف قرآن به كار رفته نيز اطلاق كرده اند؛ خواه نفوذ و شيوع آن نظريه و روش در حد مكتب باشد يا نباشد.[38]در مدرسه يا مكتب تفسيرى معمولا درباره سه موضوع بحث مى شود: 1. منهج يا روش تفسيرى؛ 2. گرايش يا گرايش هاى تفسيرى؛ 3. خصايص و ويژگى هاى آن مدرسه يا مكتب تفسيرى.[39]لون تفسيرى:
از ديگر مصطلحات رايج در تفسير پژوهى «لون» و جمع آن «الوان» است. اين مصطلح گرچه در مقايسه با مصطلحات پيشين رواج كمترى دارد؛ كاربرد آن فراوان است. «لون» به معانى چندى از جمله رنگ آمده[40] و معنايى نزديك به «صبغه» دارد. محققان در تفسيرپژوهى برداشت يكسان و روشنى از آن به دست نداده اند. برخى آن را به نمود و گرايش هاى مبنايى مفسران تعريف كرده اند؛ به عنوان مثال مفسرى كه اتجاه تفسيرى او روايى است تفسيرش لون روايى دارد و مفسرى كه اتجاه تفسيرى او فلسفى است تفسيرش لون فلسفى دارد و مفسرى كه معتقد است قرآن را تنها با قرآن بايد تفسير كرد صبغه و لون تفسير او قرآنى خواهد بود[41]، بر همين اساس برخى لون را مرادف «اتجاه» دانسته اند.[42]گويا براى نخستين بار مصطلح لون تفسيرى بر قلم امين خولى جارى شده است. وى در تبيين آن مى نويسد: مقصود از الوان تفسير آن است كه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 44مفسرى كه به تفسير يك متن به ويژه متن ادبى مى پردازد با تفسير و فهم خود به آن متن رنگ مى دهد و هنگامى كه در مقام فهم عبارتى برمى آيد با شخصيت خود و سطح و افق فكرى خويش آن را تحديد مى كند، چرا كه مفسر هرگز نمى تواند در تفسير يك متن از ذات و شخصيت خود بگذرد، بنابراين از نص تنها همان چيزى را كه انديشه اش به آن مى رسد، مى فهمد و به همين مقدار و مطابق با آن درباره متن داورى كرده، بيانش را تحديد مى كند. در حقيقت مفسر، عبارت را مطابق با فهم خود به اين سو و آن سو مى كشد و به قدر توان فكرى و عقلى خود از آن معنا استخراج مى كند. اين حقيقت در آنجا كه لغت و زبان با قابليت هاى فراوان مجازى و تأويل پذيرش كمك كند كاملا آشكار است.حال بر همين اساس در تفاسير مختلف، متعلق به هر عصر و زمانى و داراى هر شيوه و منهجى كه باشند مشاهده مى كنيم كه آثار شخصيت مفسر در آن ها تجلى يافته است، حتى تفاسير نقلى ـ روايى كه مفسر در آن ها صرفاً به گردآورى روايات مى پردازد داراى الوان مختلف اند و نشانه هايى از شخصيت مفسر در آن ها مشاهده مى شوند، زيرا در اين تفاسير نيز هر مفسر به جمع رواياتى مى پردازد كه آن ها را به تفسير و مدلول آيه مرتبط مى بيند؛ گاه به گزينش روايات رو مى آورد، يا برخى روايات را ذكر نمى كند يا به نقد بعضى مى پردازد، بعضى موضوعات را به اجمال يا تفصيل مى آورد و ... . البته در تفاسير عقلى و اجتهادى، الوان تفسيرى ناشى از شخصيت مفسر روشن تر و برجسته تر از تفاسير روايى اند.[43]بر اساس اين تعريف لون تفسيرى اخص از منهج و اتجاه و وجود آن صرفاً تابع شخصيت مفسر و توانمندى علمى و علايق و ذوق و سليقه شخصى اوست، در حالى كه يك منهج يا اتجاه در تفسير ممكن است ميان چند مفسر مشترك باشد. روشن است كه محدود كردن «لون تفسير» به معناى مورد نظر خولى صحيح نيست، بلكه همه امور و ويژگى هايى را كه موجب تمايز ميان تفاسير مى شوند مى توان تحت عنوان «لون تفسير» قرار داد. اين ويژگى از امور متعلق به حوزه شخصيتى مفسر گرفته تا ويژگى هاى مربوط به منهج و گرايش و سبك همه را دربرمى گيرد، در نتيجه مفهوم «لون تفسير» در مقايسه با ساير مصطلحات اعم خواهد بود، بر اين اساس اولا لون تفسيرى هر كتاب تفسير متفاوت از ساير تفاسير است. ثانياً لون تفسير از سطح ظاهرى يك تفسير آغاز مى شود و تا سطح منهج و اتجاه تفسير نيز امتداد مى يابد. ثالثاً بخشى از مؤلفه هاى شكل دهنده منهج و اتجاه نيز در شكل گيرى لون تفسيرى اثرگذارند؛ براى مثال، منهج يا اتجاه تفاسيرى چون الكشاف زمخشرى، جوامع دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 45الجامع طبرسى، المحرر الوجيز ابن عطيه، انوار التنزيل بيضاوى و البحر المحيط ابوحيان ادبى است؛ اما هريك از اين تفاسير كه تحت عنوان مشترك ادبى قرار گرفته اند، داراى ويژگى هايى است تابع شخصيت مفسر، توانمندى ادبى و لغوى و سطح فكرى وى، گرايش هاى مذهبى و فضاى فكرى حاكم بر ذهن او و نيز زمان و مكانى كه مفسر در آن مى زيسته، ميزان دخالت دادن عقل و اجتهاد در تفسير و ده ها امر ديگر كه اين ويژگى ها به هريك از تفاسير مذكور رنگى متفاوت داده و موجب پيدايش 5 لون در تفسير ادبى شده اند. همين گونه است اگر تفاسير فقهى، كلامى، روايى و اجتهادى با يكديگر مقايسه شوند. حتى درون تفاسير با گرايش مذهبى خاص مانند تفاسير كلامى با گرايش شيعى يا اعتزالى و اشعرى نيز لون هاى مختلف وجود دارند.منابع
اتجاهات التجديد، محمد ابراهيم شريف، القاهرة، دارالتراث، 1402 ق؛ اتجاهات التفسير، فهد بن عبدالرحمن الرومى، بيروت، الرسالة، 1418 ق؛ الاتجاهات المنحرفة فى تفسير القرآن، محمد حسين الذهبى، مصر، مكتبة وهبة، 1406 ق؛ التفسير نشأته، امين الخولى، بيروت، دارالكتاب اللبنانى، 1982 م؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1418 ق؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ترجمه: شنتاوى و ديگران، بيروت، دارالمعرفة، 1933 م؛ فرهنگ اصطلاحات معاصر، نجفعلى ميرزايى، به كوشش صلواتى و امام زاده، قم، دارالاعتصام، 1376 ش؛ فرهنگ بزرگ سخن، حسن انورى و ديگران، تهران، سخن، 1381 ش؛ فرهنگ فارسى، معين (م. 1350 ش.)، تهران، اميركبير، 1375 ش؛ فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، آذرتاش آذرنوش، تهران، نشر نى، 1383 ش؛ القاسمى منهجه فى التفسير، محمد بكر اسماعيل، قاهرة، دارالمنار، 1411 ق؛ گرايش هاى تفسيرى در ميان مسلمانان، ايگناس گلد زيهر، ترجمه: طباطبايى، تهران، ققنوس، 1383 ش؛ لغت نامه، دهخدا (م. 1334 ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1377 ش؛ مبانى تفسير قرآن، سيد رضا مؤدب، دانشگاه قم، 1386 ش؛ مبانى و روشهاى تفسيرى، محمد كاظم شاكر، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1382 ش؛ مدرسة التفسير فى الاندلس، مصطفى ابراهيم المشينى، بيروت، الرسالة، 1406 ق؛ المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، تهران، فرهنگ اسلامى، 1375 ش؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، سيد محمد على ايازى، تهران، وزارت ارشاد، 1414 ق؛ المفسرون مدارسهم و مناهجهم، فضل حسن عباس، اردن، دارالنفائس، 1427 ق؛ مكاتب تفسيرى، على اكبر بابايى، تهران، سمت، 1381 ش؛ مناهج تجديد، امين الخولى، دارالمعرفة، 1961 م؛ مناهج فى التفسير، مصطفى الصاوى الجوينى، المعارف؛ مناهج المفسرين، مصطفى مسلم، رياض، دارالمسلم، 1415 ق؛ منهج الاثرى فى تفسير القرآن، هدى جاسم محمد، قم، دفتر تبليغات، 1372 ش؛ منهج اهل السنة فى تفسير القرآن، صبرى المتولى، قاهرة، مكتبة الزهراء الشرق، 1418 ق.سيد محمود طيب حسينى[1]. براى نمونه نك: اتجاهات التجديد، ص 67، مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 13 -20.[2]. گرايش هاى تفسيرى، ص 17، 23.[3]. التفسير نشأته، ص 47.[4]. گرايش هاى تفسيرى، ص 18.[5]. لغت نامه، ج 12، ص 19016، «گرايش».[6]. نك: فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص 26؛ فرهنگ معاصر، ص 736، «اتجاه».[7]. نك: الاتجاهات المنحرفة فى تفسير القرآن الكريم.[8]. اتجاهات التجديد، ص 63.[9]. همان، ص 63 - 64.[10]. اتجاهات التجديد، ص 64 - 65.[11]. همان، ص 65 - 66.[12]. المنهج الاثرى، ص 23.[13]. اتجاهات التفسير، ج 1، ص 22 - 23.[14]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 19 -20.[15]. مبانى و روشهاى تفسيرى، ص 47 - 48.[16]. همان، ص 48 - 49.[17]. نك: اتجاهات التجديد، ص 491، 627 و مقايسه كنيد با اتجاهات التفسير، ج 2، ص 545؛ ج 3، ص 867.[18]. لغت نامه، ج 8، ص 12378، «روش».[19]. فرهنگ بزرگ سخن، ج 4، ص 3737، «روش».[20]. لغت نامه، ج 14، ص 21711. «منهج».[21]. منهج اهل السنه، ج 1، ص 9، مبانى و روشهاى تفسيرى، ص 45 - 46.[22]. اتجاهات التجديد، ص 67 - 68.[23]. المنهج الاثرى، ص 22 - 23.[24]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 18.[25]. مبانى و روشهاى تفسيرى، ص 45 - 46.[26]. ر. ك: مبانى و روشهاى تفسيرى، ص 46 - 47.[27]. لغت نامه، ج 14، ص 21384؛ فرهنگ فارسى، ج 4، ص 4313، «مكتب».[28]. القاسمى منهجه فى التفسير، ص 37 - 38؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 32.[29]. التفسير والمفسرون، ج 1، ص 315 به بعد.[30]. المعجم الوسيط، ص 280، «مدرسه».[31]. همان.[32]. نك: مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 18.[33]. التفسير والمفسرون، ج 1، ص 315 به بعد، مناهج المفسرين، ص 78 ، 123 ، 159.[34]. نك: مدرسة التفسير فى الاندلس.[35]. مناهج المفسرين، ص 45 ، 47 ، 85 ، 129.[36]. المفسرون مدارسهم، ج 1، ص 6 ، 301 ، 357.[37]. مناهج فى التفسير، ص 6 - 7.[38]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 15.[39]. نك: المفسرون مدارسهم، ص 125، 587.[40]. لغت نامه، ج 13، ص 19837، «لون».[41]. مكاتب تفسيرى، ج 1، ص 20.[42]. مبانى تفسير قرآن، ص 33.[43]. دائرة المعارف الاسلاميه، ج 5، ص 362 - 363، «التفسير»؛ نيز ر. ك: مناهج تجديد.